ღ♥ღ♥ ســــاتیـارجـــــون ღ♥ღ♥

پنج شنبه 14 شهریور 92

1392/8/2 14:03
نویسنده : مامان
1,204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر خوش زبونم..ماچ

دیروز از نمایشگاه کتاب خطیبی ، چند تا کتاب خریدم(63 هزار ت).. امیدوارم مطالعه ی این کتاب ها ، درکنار گوش کردن به صحبت های دکتر هلاکویی و خوندن مقالات و تجربیات دوستان اینترنتی ، بتونه به من و بابا کمک کنه تا تو رو خوب تربیت کنیم و فرصت ها از دست نره.. درسته که خودمون بی تجربه نیستیم ولی خوبه که آدم در هر کاری از تجربیات بقیه استفاده کنه و از روش های مختلف حل یک مسئله خبر داشته باشه ..

 1

از کارای این روزا و هفته هات:

-- با یه لحنی که دلمو آب میکنی میگی مامااان.. میگم جاااان.. دوباره میگی مامااان .. بازم میگم جااان.. با اون نگاه نازت ، اینقدر تکرار میکنی که دیگه طاقتم نمیاد و بغلت میکنم.. هزار بار بوست میکنم و تو میخندی و میخندی.. قربووون خنده هات برم..

--بعضی  وقتا ، دست من یا بابا رو میگیری و میکشی طرف حموم.. یعنی میگی بریم حموم.. دلمون نمیاد که بگیم نه.. واسه همین ، همینطور با لباس میذاریمت توی وان (البته وان خشک و تمیز)، چند تا اسباب بازی هم بهت میدیم.. تو هم یکی یکی اسباب بازی ها رو میندازی بیرون و با لبخند (از اون لبخندهای شیرین که آدم نمیتونه بگه نه) بهمون نگاه میکنی که یعنی برام بیارینش.. (پریشب ، ده ها بار ، جوجه اُردکت رو رو از روی زمین برداشتم و کواک کواک کنان دوباره گذاشتمش دم دستت..)

-- حالا دیگه مثل قبل،  اونقدرا محتاط نیستی و پله ها رو سریع بالا میری.. سه چهاربار مرتبه برمیگردونمت پایین پله ها تا دوباره بالا بری و خودم پشت سرت میام.. ( شاید اشتیاقت به بالا رفتن از پله ها کمتر بشه..)

--توی سیزده ماهگی خیلی گازم می گرفتی، به توصیه ی دکتر هلاکویی،  اینقدر به این کارت محل ندادم و حواست رو پرت کردم که خوشبختانه این عادت بد، از سرت پرید .. هفته ی گذشته ، با کف دستت محکم به شکم منو و بقیه میزدی.. بعضی وقتا هم  توگوشی  نوش جون میکردیم.. این دفعه هم از همون روش استفاده کردیم و خداروشکر جواب داد..

-- تو کتاب از تولد تا پنج سالگی نوشته:

 1

ولی هزار ماشالله توی این زمینه تو جلوتر از سنت هستی.. اینقدر توی خونه باهات توپ بازی کرده ایم که ضربه زدن به توپ ،  برداشتن و پرتاب کردن توپ برات خیلی راحته..

-- هنوز بیشتر حرفایی که می زنی نامفهومه (غیر از مامان، بابا ، آبه ، جی جی ، دردر ..)

-- با این که از تیرماه اولین قدم ها رو برداشتی ، ولی هنوز به راه رفتن مسلط نیستی.. حدود بیست تا بیست و پنج قدم که میری یا تعادلت رو از دست میدی یا ترجیح میدی چهاردست پا بری.. البته اشکال نداره عزیزم ، هنوز دیر نشده..

-- با خودم گفتم نکات کلیدی کتاب ها رو یادداشت کنم و اینجا بنویسم.. ولی خودکار رو گرفتی و اینجوری نوشتی:

 1

خیلی دوستت دارم پسر گلم..قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهربون
15 شهریور 92 0:07
ای جاااااااااااااااااان قربون حرف زدن این نی نیا
مامانا همیشه مهربونن و اگه ما بچه ها صدبار کاریو بخوایم با ی نگاه مهربون برامون انجام میدنو مارو شرمنده میکنن
نکنه خط بریلو بلدی ساتیار؟؟؟؟صبر کن اول نوشتنو خوندن خودمونو یادبگیر بعدا بریل!!!زوده نی نی کوچولو


لطف داری مهربونم..
راست میگی ها، انگار بریل نوشته..
امیرحسین کوچولو نفس ما
15 شهریور 92 1:21
عجب دست خطی داره ساتیار جون.


خواهر فرناز
15 شهریور 92 11:07
وای چه زود بزرگ شدین انگار همین دیروز بود به دنیا اومدین حالا راه میری وحرف میزنی
مامانی شما که موفق هستین ولی ایشالا با این کتابا دیگه عالی عالی بشه
بببببببببببببببببببـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

راست میگی ، شب و روزا زود میگذره.. باید قدرشون رو بدونیم.. لطف داری عزیزم..
آزاده
15 شهریور 92 19:49
مرسی که اسم کتاب ها را گذاشتید.


خواهش میکنم گلم.. حالا ایشاالله نکات مهمش رو اینجا میارم..
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
16 شهریور 92 9:15
خاله جون نوشتنت منو کشته نکته هایه خیلی مهمی بود مرسی ساتیار جون

.. مینا جون نمیدونی ما با این وروجک چه خنده بازاری داریم..
حالا جدای از نکته برداریهای ساتیار، ایشاالله خودم این کارو میکنم..