ღ♥ღ♥ ســــاتیـارجـــــون ღ♥ღ♥

دوشنبه 8 مهر 92

1392/8/2 14:06
نویسنده : مامان
1,260 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ساتیارجونم..ماچ

از این هفته هات:

-مجبور شدیم جای مبل رو عوض کنیم. چون تازگی ها میری روی اُپن، برای خودت قدم می زنی (اینجا حواست به کتاب پرت شد که نشستی):

1

1

1

1

1

1

-وقتی میخوای انگشتت رو توی پریز کنی، یا وقتایی که داریم سینی چایی رو میاریم، تو مرتب می گی: جیز جیییززززز جییییزززز ، بابا میگه نمیخواد بگی جیز، دست نزن!

-حسابی قندخور و شکلات خور شدی.. باید یه فکری بردارم.. این جوری پیش بره دندونات زود خراب میشه.. تازه ، تا چشمت به نوشابه میفته، یه پایکوبی و جیغ های خوشحالی می کشی که بیا و ببین..

- با این اسباب بازیت خیلی خوب یاد داری بازی کنی.. تق تق ، تق تق.. هزار هزار ماشاالله از من و بابا و داداشی ها بهتر بلدی..

1

1

1

1

1

-(با عرض معذرت) این که تازگی ها یاد داری فین کنی ، خیلی برامون جالبه.. یه مورد دیگه  این که وقتی جیش میکنی میری شلنگ دستشویی رو دستت میگیری، یعنی بیا پوشکم رو باز کن و منو بشور.. هفته ی قبل برای اینکه اینو بهمون بگی ، فقط پوشکت رو میکشیدی ..

-با دو کارت خیلی ذوق کردم. وقتی به موهام کلیبس زدی (قبلا فقط کلیبس رو باز میکردی).. و  یکی دیگه اینکه سر سفره یه نون کوچولو میذاری دهنم، تازه میخوای که من نصفش رو بخورم و خودت بقیه ش رو بخوری.. جوووووونم..

-وقتی یه آهنگ شاد میشنوی( مثلا کامران هومن، آهنگ نمیدونم چرا) اینقد مثلا بشکن می زنی، دست میزنی و پایکوبی می کنی که به همه مون انرژی میدی .. فدات بشم شیرینکم..

-راستی، طبقه پایین رو خالی کردیم و دادیم دست مستاجر.. اولین کارمون هم ، نصب تاب تو بود:

1

فعلا بسه..

خیلی دوستت دارم نازگلم..قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

امیرحسین کوچولو نفس ما
8 مهر 92 14:41
وای چه کار خطر ناکی مامانی خوبکاری کردی جای مبل رو عوض کردی.


دیگه چاره نبود همش میترسیدیم خدا نکرده بیفته.. هروقت مهمون میاد باز مبل رو می بریم سرجاش..
مهربون
9 مهر 92 7:16
ای جووووووووووووووونم شیرینک ناااااااااااااااااااازساتیار خیلی مواب خودت باش خوردنی شدی
وااااای که چقد تو شیطونی فسقلیه ناز
اخییییییییییییییی این بازیه چقد بهمون کیف میداد ولی اعصاب همه رو خورد میکردتق تق تق تق
ای جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان چقد تو مهربونی ساتیار واقعا ی فرشته ی معصومییییییییییییی


ممنونم مهربون جون.. فکر کنم چون ساتیار تق تق میکنه اعصاب ما خرد نشده وگرنه همین طوره و اعصاب خوردکنه..
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
9 مهر 92 9:10
سلام عزیزززززززززززززززززم خوبید دوستم دلم براتون تنگ شده بود

قربونه ساتیار جونم برم که ماشالا روز به روز شیرین تر میشه واسه ساتیار جونی و مامان گلش

سلام گلم.. لطف داری.. ممنونم.. خدا نکنه.. مرسی
مامی ارمیا
9 مهر 92 10:09
سلـــــــــــــــــــــام. نمیدونی چقد خوشحال شدم دیدم آپ کردی . از روزی که گفتی شاید دیگه ننویسی هر روز سر زدم و نا امید شدم . آخه شما خیلی فعالی عزیزم . ساتیار عزیزو ببوس


سلام عزیزم.. خیلی لطف داری.. ممنونم.. چشم..
رومینا
9 مهر 92 10:15
هزار ماشالله ساتیار جونم . قربون خندیدنت



ممنونم خاله جون.. خدا نکنه..
رومینا
9 مهر 92 10:17
چه کار خوبی کردید که مبل رو برداشتید ما خونه مامانم بودیم رادوین رفت رو اپن تتا بیام بگیرمش ذوق کردد پرت شد پایین خدا بهمون رحم کرد.


وای!!! چه وحشتناک!!! وقتی که میخوای بگیریشون تندتر می دون و کمتر دقت می کنن.. خداروشکر که طوریش نشده..
ازاده
10 مهر 92 11:48
ساتیار شیطون شدی خاله.دلم برات تنگ شده بود


ممنونم خاله جون..
مامی ارمیا
11 مهر 92 11:58
سلام عزیزم . از تبریکت ممنونم . شمام انشالله همیشه سالم و سلامت باشین ....


سلام الهام جون.. خواهش میکنم! همچنین..
زهرا نیک بین
13 مهر 92 17:20
سلام زندایی جون چرا به قولت عمل نکردی


سلام عزیزم.. به خاطر اون تصادف لعنتی همه برنامه هامون به هم ریخت.. هنوز که ماشین دست تعمیره.. دیگه تا خدا چی بخواد! دوست نداشتم این طوری بشه..
سارا (مامان سانیار)
14 مهر 92 15:44
ای جاااان جیگرتووو هزار ماشالا ساتیار جونم


ممنونم خاله جون..
خواهر فرناز
16 مهر 92 0:35
روزت مبارک ساتیار یار لحظه هام

ممنونم خاله جون..