ღ♥ღ♥ ســــاتیـارجـــــون ღ♥ღ♥

چهارشنبه یازدهم آبان 90

1390/8/11 19:19
نویسنده : مامان
437 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح رفتم خونه بهداشت (شهرک) و تشکیل پرونده دادم. واکسن کزاز بهم زدن و دکترشون یه سری سئوالات ازم پرسید و یه آزمایش تیروئید برام نوشت.

صبح با خانم حسن زاده حرف می زدم و می گفت حتما مثل همه ی این سال ها ما رو گذاشتی سرکار و بچه ای در کار نیست وقتی بهش گفتم جون فاطی راسته. خیلی خوشحال شد و گفت بالاخره نازنین داره میاد. آخه چند سال پیش بهشون می‌گفتم می‌خوام توی سال پلنگ یه نازنین بیارم ولی سال پلنگ تموم شد و اونا همش می پرسیدن چی شد؟ نازنین چی شد؟

امروز ظهر مادر جان و دایی رضا اومدن. واسه‌مون کله پاچه آوردن. صبح دایی رضا تماس گرفته بود که نهار درست نکنم. خوشمزه بود و باز خیلی عجیب بود که من تونستم بخورم! اونم زیاد!

مادرجان و دایی و بچه‌ها تا عصر اینجا بودن. زن دایی واسه بی‌خوابی‌هام گفت سر شب گل گاوزبون دم کنم بخورم. روز خوبی بود و حسابی سرم گرم شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)