ღ♥ღ♥ ســــاتیـارجـــــون ღ♥ღ♥

چهارشنبه یازدهم آبان 90

امروز صبح رفتم خونه بهداشت (شهرک) و تشکیل پرونده دادم. واکسن کزاز بهم زدن و دکترشون یه سری سئوالات ازم پرسید و یه آزمایش تیروئید برام نوشت. صبح با خانم حسن زاده حرف می زدم و می گفت حتما مثل همه ی این سال ها ما رو گذاشتی سرکار و بچه ای در کار نیست وقتی بهش گفتم جون فاطی راسته. خیلی خوشحال شد و گفت بالاخره نازنین داره میاد. آخه چند سال پیش بهشون می‌گفتم می‌خوام توی سال پلنگ یه نازنین بیارم ولی سال پلنگ تموم شد و اونا همش می پرسیدن چی شد؟ نازنین چی شد؟ امروز ظهر مادر جان و دایی رضا اومدن. واسه‌مون کله پاچه آوردن. صبح دایی رضا تماس گرفته بود که نهار درست نکنم. خوشمزه بود و باز خیلی عجیب بود که من تونستم بخورم! اونم زیاد...
11 آبان 1390

یکشنبه هشتم آبان 90

امروز جواب آزمایش هام حاضر شد و ساعت ۹ صبح با بابا رفتیم و جواب رو گرفتم و بردم پیش خانم دکتر حقیقی. بهم گفت چون به خورده عفونت ادرار داری باید مایعات زیاد بخوری و دو هفته دیگه بیای تا دوباره برات آزمایش بنویسم. بعد رفتم چند نوع میوه خریدم و اومدیم خونه. عصری هم واسه شورای دبیران رفتم هنرستان،بعد از جلسه آش خوردیم و بعد با بابا و صادق رفتیم واسه صادق کاپشن خریدیم. لباسای خوشگل بچه‌گونه که می‌دیدم هی هوس می‌کردم بخرم ولی نمی‌دونم دختری یا پسر. باید چند ماه صبر کنم! ...
8 آبان 1390

پنج شنبه پنجم آبان 90

امروز ساعت یازده رفتیم دنبال صادق. بعد همگی مون رفتیم سرخاک باباحاجی. مثل همیشه دلم شکست و کلی گریه کردم. وقتی حالم بهتر شد بهش خبر دادم که تو داری میای. البته فکر کنم چند هفته پیش که اومد به خوابم، می‌خواسته همین رو بهم بگه ولی من چون اصلا توی باغ بچه نبودم منظورش رو نفهمیده بودم. خدا رحمتش کنه. روحش شاد. بعد رفتیم خونه مادر جان. و با هم رفتیم واسه مراسم ختم روز دوم مهندس شاکری و مراسم چهلم مهندس حامی که همزمان توی مسجد ابوالفضلی برگزار شد. تا سرشب با زن دایی فاطی و زن دایی اعظم و خاله زهرا کلی گفتیم و خندیدیم و کلی توصیه‌های مختلف کردن ،واسه تغذیه و ... سرشب هم برگشتیم چون علی و صادق فردا آزمون کانون دارن. براشون ...
5 آبان 1390

شنبه سی ام مهر 90

حدود یه هفته ست که پریودی ام عقب افتاده (از دوشنبه هفته گذشته) و از این بابت خیلی نگرانم. پنج شنبه ی گذشته با محمد به درمانگاه شهرک رفتم و از دکتر بهشتی خواستم که برام آزمایش خون بنویسه. برام نوشت ولی گفت تا ده روز نگذره نشون نمیده و ازمون خواست حداقل تا شنبه صبر کنیم. امروز کلاس داشتم و محمد هم شیفت بود، گذاشتیم واسه فردا. ولی چون دل نگرانم رفتم و یه تست بی بی چک گرفتم. دو خط افتاد ولی یکیش کمرنگ تر بود واسه همین فکر نمی کنم چیزی باشه.
30 مهر 1390
1